سلام زنی هستم 39 ساله 25 ساله اززندگیه مشترکم میگذره 2 فرزند یک پسر24ساله ویک دختر18ساله تمام زندگیه من پراز دردسر وغم بوده ازشروع زندگیه مشترکمون حتی یکبارهم شوهرم به من امید به زندگی نداد یا سرکارنمیرفت یا میرفت همیشه با ناراحتی خونه میومد حالا که دارم ازشما مشاوره میگیرم نه توانی ازنظر روحی برام مونده نه امیدی ازش خسته شدم ولی چاره ای جز تحمل ندارم بقدری عصبی شدم که بدنم میلرزه بارها وبارها باهاش حرف زدم ازش خاستم که رفیقاشو بزاره کنار خانواده ازهرچیزی مهمتره فقط گوش داده ولی هیچوقت عمل نکرده؛حتی بعضی از روزا من وبچه هام چیزی واسه خوردن نداشتیم ولی بهش میگفتم اشکال نداره روزای بهتری درانتظارمونه که خداروشکر حالا روزگارمون خوبه چون همه مشکلات زندگی به عهده منه بااینکه 45سالشه یه بچه 2 ساله میتونه گولش بزنه خواهش میکنم بهم بگین چیکار کنم 25سال تحمل کم نیست داغون شدم ازنظر روحی تنها دعام اینه بمیرم

روانشناس نفیسه صاحبی روانشناس نفیسه صاحبی اختلالات جنسی

نظرات

اولین نظر را شما ثبت کنید ...

ارسال نظر